بقایی، در این سروده، نه تنها فقدان سید را مرثیه میگوید، بلکه با قلبی آکنده از درد و پرسش، در زیر تابوت او، به دنبال نشانههایی از راهی میگردد که سید در سکوتِ مرگ، به او واگذارده است.
به گزارش واحد خبر کارگروه صلح و سازش به نقل از پایگاه خبری آوای رودکوف:دکتر حجت بقایی در این شعر، نه در مقام یک فعال فرهنگی و اجتماعی، بلکه در جایگاه یک دلداده، به سوگ سید نصر خدا، شیر مسلمان مینشیند. شعری که با سفری شخصی به لبنان و دیدارِ واپسین با سید آغاز میشود و در میان هیاهوی تشییعکنندگان، به ضجهای اعتراضی بدل میگردد. بقایی، در این سروده، نه تنها فقدان سید را مرثیه میگوید، بلکه با قلبی آکنده از درد و پرسش، در زیر تابوت او، به دنبال نشانههایی از راهی میگردد که سید در سکوتِ مرگ، به او واگذارده است. این شعر، تنها سوگنامهای برای یک فرد نیست، بلکه فریادی است برای قدس و عسقلان، و نویدی برای نصرهای پیاپی که در راهند تا روز موعود فرا رسد.
برای نصر خدا شیر مسلمان - - - رفتم لبنان آخرین بار سید نصرخدا رو ببینم دیدم که روی دستا سید رو می برند رفتم به سوی مردم غرق جمعیت شدم زیر تابوت سید اشهدی گفتم بلند سید شیر و دلاور که به نامردی زدندش بعد هم اعلام کردند سر حزب الله قطع شد و این ور حزب الله دنبال سازش دویدند دشمن چند ساله را هم انگاری اصلا ندیدند من سیاسی کار نیستم سید را من دوست دارم چون که تنها بود تنها حیف شد نصرخدا رفت حیف شد یک شیر دیگر شد شکار لاشخورها شیر بهر شکارش می رود تنهای تنها لیک لاشخورها جمعی بر سر شیران می ریزند حیف شد شیر دگر رفت شیرها در خواب بودند یا که شیری آن نزدیکها بود من در آن حال زیر تابوت حرفها گفتم به سید صد سئوال و پرسشم را پرس و جو کردم ز سید سید اما در سکوتش گفت : پاسخ هم بماند تو اگر باهوش باشی پاسخ آن را ببینی پاسخ آن را شناسی تو اگر ره را شناسی من شدم بیرون از آن جمع آمدم در خانه خود گر زیارت بود بس بود دیدار آخر بود بس بود آمدم در خانه اما یاد آن شیر مسلمان فکر من درگیر کرده عشق قدس و عسقلان هم عالمی درگیر کرده سید نصرخدا رفت شیر دیگر خواهد آمد قدس داستانش دراز است نصر پشت نصر آید روز موعود خواهد آمد - - - حجت بقایی
خبرنگار آزاد فارس از زبان تعدادی کارگر : کارمزدم را به حساب دیگران می ریزند چه کنم؟
تعدادی کارگر : کارمزدم را به حساب دیگران می ریزند چه کنم؟
به گزارش واحد خبر کارگروه صلح و سازش ، تعدادی از کارگران در واحدهای تولیدی گله دارند که حقوقشان کم است. و کارمزد تولیدشان هم به نام دیگران واریز می شود.
یعنی مثلا ایشان پنجاه مورد از جنس مورد نظر تولید می کنند، سی مورد موظفی ایشان است یعنی وظیفه است و بابتش حقوق می گیرند، بیست مورد کارمزد دارد. که کارفرما برایشان واریز می کند،ولی ایشان آن پول را دریافت نمی کنند، در صورتی که پول به کار ایشان واریز می شد.شکایت که می کنند، با یک تیم پول خوره مواجه می شوند.و بعد از لبخند و قول درست شدن، دوباره همان روال ادامه می یابد.
تعدادی از کارگران از من راهنمایی خواستند، من هم خدمت ایشان عرض کردم، کارشناس حقوقی نیستم، ولی با ایشان همدردم و کلک اینگونه افراد را می دانم، من خود با اینگونه افراد بسیار کار کرده ام.اساتید و کارشناسان عزیز مارا راهنمایی نمایید، با این افراد چه کنیم؟آیا راهی هست که به این کارگران کمک کرد؟ یا خیر ، بهتر است بی خیال شوند و به کارشان مشغول باشند.
دیروز جمعه اتفاق عجیبی برایم افتاد که شدیدا شوکه ام کرد و من هنوز متوجه پیام نشده ام.
به گزارش واحد خبر کارگروه صلح و سازش ، دکتر حجت بقایی در کانال شخصی اش در ایتا نوشت : راستش این چند روز به دلیل مفاسد مالی که آخر سال صورت می گیرد ، حال مساعدی ندارم، چون می دانم ولی کاری نمی توانم و نباید کنم، تا خدایی ناکرده به کسی بر نخورد.بگذریم، پریشب خواب دیدم که پرنده مان آمده در اتاقم و مرا صدا می کند، گفتم، الآن حس صحبت ندارم فردا با هم حرف می زنیم. ولی پرنده ام اصرار کرد و من شروع کردم به درد دل، تا صبح برایش درد دل کردم، از اداره تا فعالیتهای اجتماعی ام و مشکلات را گفتم ... دیگر پرنده را ندیدم، راستش اصلا فراموشم شد. فردای آن شب ، عصر جمعه، از کنارش رد شدم، به اهل خانه عصر بخیر گفتم و رفتم که دراز بکشم، بعد از دو یا سه دقیقه صدای پسرم آمد که بابا پرنده مُردِه ، بلند شدم و دیدم مرده. نگاهش که کردم، یاد خوابم افتادم، متعجب مانده بودم .
آیا مرا که دیده از ناراحتی سکته کرده .من که اصلا با این پرنده حرف نمی زدم. مگر آن خواب طولانی .یا نه همزمانی جالبی اتفاقی افتاده.هر چی هست ، پیامی دارد که من نمی دانم . . . نتیجه می گیرم، دیگر حتی با حیوانات هم نباید درد دل کنم.